زندگی بهاری بابایی و مامی یاسین  زندگی بهاری بابایی و مامی یاسین ، تا این لحظه: 20 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره
یاسینیاسین، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

ي مثل ياسين

تقدیم با عشق

1392/3/6 15:11
نویسنده : مامي ياسين
1,059 بازدید
اشتراک گذاری

تقدیم  با عشق :

عبارتی که روی کارت نوشته بودند

کارتی که بر روی شاخه گل سرخ با ظرافت خاصی نصب شده بود

و شاخه گل سرخ که در دستان پر مهر دخترک با لبخند و بوسه تقدیم عمویش شد.

عشق، واژه زیبا به رنگ سبز و به آرامش و زلالی دریا

آن زمان که گل به عشق من تقدیم شد، خندید و شبنم چشمانش نظاره گر سرخی گل بودند

با آغوش باز و بوسه های پی در پی، صدای قلبش پذیرای دخترک شد.

 

مشاهده ادامه مطلب فراموش نشه

 

شب جمعه میلاد مولودکعبه حضرت علی (ع) بود که به رسم و آیین دیرینه و به پاس قدر دانی از پدران عزیزمان ابتدا به منزل بابای همسری و فردا به منزل باباجونی خودم رفتیم.

  منزل بابای همسری (بابا علی) همه بعد از شام دور هم بودند. اما ما چون پارتیمون مادر همسری بود و خیلی وقت بود ما رو ندیده بود به صرف لوبیا پلو دعوت شدیم.نیشخند

عصر پنجشنبه از همسری خواستم بره واسه باباعلی گل بخره میگفت من خودم گلم واسه چی برم پولم و حیف و میل کنم.از خود راضی

وقتی با دسته گل وارد شدیم گلهمونی شد که همسری میگفت باباعلی گلها رو

گرفت و گفت شما خودتون گلید چرا زحمت کشید مگه چند بار کادو میدن.( آخه من روز مادر علاوه بر مادر همسری به باباعلی هم پیراهن کادو دادم .)چشمک

من که فکر میکردم فقط من دارم گل میبرم شب دیدم هرکدوم از بچه ها که اومدن با خودشون گل آوردن از میخک علیرضا کوچولو و گلدون حسن یوسف زهرا  گرفته... تا دسته گل نگار و شاخه گل امیرمحمد عشق مامی یاسینboy chews gum and blows bubble animated gif

اون شب زهرا یه شاخه گل سرخ به همسری داد که خیلی خوشحالش کرد و کاملا غیر منتظره بود.sunflower smiley faces animated gif

اون موقع بود که فهمیدم زهرا کوچولوی هفت ماهه که به زور یک و نیم کیلو میشد و با کلی نذر و نیاز پیشمون موند دیگه بزرگ شده واسه خودش خانم شده ...

 فقط یه لحظه نگاهم به مادر همسری افتاد که اشک تو چشماش جمع شده بود

میدونم به چی داشت فکر میکرد، حتماٌ مثل من ،پیش خودش میگفت کاش بچه خودشون این گل و به باباش میداد خجالت

یادمه که سال گذشته به مناسبت روز پدر به همسری یه دوربین عکاسی که با وسواس خاصی خریداری شده بود هدیه دادم.هدیه

امسال وقتی دیدم مثل سالهای گذشته وضعیت فرقی نکرده گفتم دیگه کادو بی کادو آخه همسری یه جورایی با بقیه همسریها فرق داره نمیدونم شایدم نه .

دیدگاه خاصی داره میگه" یعنی چی که روز مادر کادو بدی روزپدر هدیه ببری روز عید عیدی بدی و ... "

کلا با همه مناسبتها مخالفه میگه هر وقت آدم پول داره به مناسبت نگاه نکنه مناسبت هم نداشته باشه خرج کنه هیچ مناسبتی هم نمیخواد کادو 

خلاصه اینکه تو جمع نوه های بابا علی جای نوه اولین اولادش خیــــــــلی خــــــا لی بود و این خلاء واسه همه بخصوص خودمون دو تا کاملاٌ ملموس بود.

ایشالله که زودی بیاد دارم کم کم خســـــــتــــــــه میشم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

زهرا
7 خرداد 92 9:40
ايشالله سال ديگه ديگه جمعتون جمع باشه...
به همین زودیها ایشالله
رویا
10 خرداد 92 16:13
انشاالله زود مامان میشی گلم


این روزا همش دارم دعا دعا میکنم و از خدا میخوام زیاد منتظرم نزاره همین امسال بهم بده ایشالله