فصل اول
سرخوشي
مرداد 82 ساعت 4 بعدازظهر آغاز پیوند زناشوئی با همسرم ...
حدود 11 ماه عقد بودیم دنیای شیرینی بود خاطره تلخی ازش ندارم سراسر عشق و محبت
در يكي از شبهاي اولين ماه گرم تابستان تير 83 زندگی دونفریمونو آغاز کردیم زندگی كه هميشه واسم طعم عشق داشت
مشاهده ادامه مطلب فراموش نشه
بعد از يك ماه خونه نشيني دوست زبل خان(همسرم) واسم در يكي از مراكز دولتي كار پيدا كرد منم شدم كارمنددددددددددددددد.
بعد از 2 سال سركار رفتن و بهونه هاي مختلف آوردن بالاخره فروردين 85 تصمیم گرفتیم اقدام کنیم براي بچه دارشدن من از همون ماه اول رفتم دکتر زنان و یه عالمه آزمایش نوشت تا از سلامت من مطمئن باشه... آزمایشات را انجام دادم و خداروشکر مشکلی نبود
یک ماه گذشت
دوماه گذشت
سه ماهممممممممممممم گذشششششششت
تو ماههاي بعدي بودم نميدونم چندمي بود دوباره رفتم پيش دكترم اينبار براي زبل خان آز نوشت.
آز اولي رو كه داد بردم پيشش گفت دوباره بايد تكرار بشه. همون دفعه اول زبل خان گفت نكنه بگه ما بچه دارنميشيم
آز دومي سومي چهارمي هم تكرار شد تقريبا هفته اي يه آزمايش جديد و..................
آزمايش آخري رو كه بردم ، دكترم (متخصص زنان و نازايي) بهم گفت شوهرت مشكل داره اسپرمش ضعيفه و كيفيت نداره و خلاصه اينايي كه گفت يعني خخخخخخراب شدن دنيا رو سرممممم
داد زدم گفتم خددددددددددددا یعنی چی؟؟ خدا من دق میکنم
پيش خودم ميگفتم مشکل ما درمان داره مطمئنم با چند تا قرص حل میشه...
بهم گفت شوهرت واريكوسل هم داره اول عمل، اگه نتيجه نداد بايد برين ميكرواينجكشن كني خوب يادمه اين كلمه رو اولين باري كه شنيدم كلي دنبال معنيش تو اينترنت گشتم تا فهيدم يعني چي؟
يعني مصيييييييييييبت
روز عمل به هيچكس هيچي نگفتيم و خودمون دوتايي رفتيم اما مصيبت بعد از عملش بود
بعد از يك تا سه ماه نتيجه عمل معلوم ميشد ماه چهارم دوبار آز جديد تكرار شد. خيلي نتيجه بخش نبود و اين شد كه تصميم گرفتن براي IVF اقدام كنيم
در فواصل زماني مختلف IVF تكرار شد و هربار قضيه منفي ميشد
سري آخر يادمه دکترم میگفت محاله که اینهمه آمپول به کسی بزنیم و اون همش 2 تا تخمک داشته باشه بهم گفت خانم شما مشکل کمبود تخمک دارین و اینجوری برای دفعه دیگه جواب نمیگرین یا باید کسی دیگه رو که خودتون میشناسین معرفی کنین یا اینکه ما خودمون ادمشو داریم دعوتش میکنیم تا شما از نزیک باهاش اشنا بشین و بدونین از چه کس دارین تخمک اهدایی میگرین همین شد که ما تصمیم گرفتیم این راههای درمانی رو کنار بگذاریم و بیخود عمر و زندگی و روح و جسممونو توی این مطبها و بیمارستانها تلف نکنیم و اون کاری که باید زودتر از اینها انجام میدادیم رو بریم دنبالش