یتیمان جز دو چشم تر ندارند
به غیر از خاک غم بر سر ندارند
چو مادر مرده ها باید فغان کرد
که طفلان علی مادر ندارند
...
..
.
در مجد و شرف یکه و تنها هستی
در فخر تو بس ، ام ابیها هستی
مریم که مقدس شده یک عیسی داشت
تو مادر یازده مسیحا هستی
...
..
.
ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم
مامور برای خدمت زهرائیم
روزی که تمام خلق حیران هستند
ما منتظر شفاعت زهرائیم
یا زهرا (س)
مشاهده ادامه مطلب فر
ضريح گمشده
عشق من پاييز آمد مثل پار باز هم ما با ز مانديم از بهار احتراق لاله را ديديم ما گل دميد و خون نجوشيديم ما بايد از فقدان گل خونجوش بود در فراق ياس مشكي پوش بود ياس بوي مهرباني ميدهد عطر دوران جواني ميدهد ياسها يادآور پروانهاند ياسها پيغمبران خانهاند ياس ما را رو به پاكي ميبرد رو به عشقي اشتراكي ميبرد ياس در هر جا نويد آشتي ست ياس دامان سپيد آشتي ست در شبان ما كه شد خورشيد ياس برلبان ما كه ميخنديد ياس ياس يك شب را گل ايوان ماست ياس تنها يك سحر مهمان ماست بعد روي صبح پرپر ميشود راهي شب هاي ديگر ميشود ياس مثل عطر پاك نيت است ياس استنشاق معصوميت است ياس را ايينه ها رو كرده اند ياس را پيغمبران بوييده اند ياس بوي حوض كوثر ميدهد عطر اخلاق پيمبر ميدهد حضرت زهرا دلش از ياس بود دانه هاي اشكش از الماس بود داغ عطر ياس زهرا زير ماه ميچكانيد اشك حيدر را به چاه عشق محزون علي ياس است و بس چشم او يك چشمه الماس است و بس اشك ميريزد علي مانند رود بر تن زهرا :گل ياس كبود گريه اري چون ابر چمن بر كبود ياس و سرخ و نسترن گريه كن حيدر كه مقصد مشكل است اين جدايي از محمد مشكل است گريه كن زيرا كه دخت افتاب بي خبر بايد بخوابد در تراب اين دل ياس است و روح ياسمين اين امانت را امين باش اي زمين گريه كن زيرا كه كوثر خشك شد زمزم از اين ابر ابتر خشك شد نيمه شب دزدانه در مغاك ريخت بر روي گل خورشيدخاك ياس خوشبوي محمد داغ ديد صد فدك زخم از گل اين باغ ديد مدفن اين ناله غير از چاه نيست جز تو كس از قبر او اگاه نيست گريه بر فرق عدالت كن كه فاق مي شود از زهر شمشير نفاق گريه بر تشت حسن كن تا سحر كه پر است از لخته خون جگر گريه كن چون ابر باراني به چاه بر حسين تشنه لب در قتلگاه خاندانت را به غارت ميبرند دخترانت را اسارت ميبرند گريه بر بي دستي احساس كن گريه بر طفلان بي عباس كن باز كن حيدر تو شط اشك را تا نگيرد با خجالت مشك كن گريه كن بر ان يتيماني كه شام با تو ميخوردند در اشك مدام گريه كن چون گريه ابر بهار گريه كن بر روي گل هاي مزار مثل نوزادان كه مادر مرده اند مثل طفلاني كه اتش خورده اند گريه كن زيرا كه گل ديده اند ياس هاي مهربان كوچيده اند گريه كن زيرا كه شبنم فاني است هر گلي در معرض ويراني است ما سر خود را اسيري ميبريم ما جواني را به پيري ميبريم زير گورستاني از برگ رزان من بهاري مرده دارم اي خزان زخم آن گل در تن من چاك شد آن بهار مرده در من خاك شد اي بهار گريه بار نا اميد اي گل مايوس من ياس سپيد
شعر از احمد عزيزي شاعر معاصر
|