فصل سوم
تصميم سرنوشت ساز
دربیابان،گربه شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشهایت کند خار مغیلان غم مخو
بايست خودم و واسه همه چيز اماده مي كردم خدايا بهم توان رفتن بده تا آخر راهم با من باش
مهر ماه 1391 به مرکز ب ه رفتم و شرایط ف خ رو جویا شدم.
چه روزهای استرس آوری بود، از همه بدترش اینکه نمیتونستم غم دلم و به کسی بگم الان که یادم میاد اشک تو چشمام جمع میشه
خدا رو شاهد میگیرم از روزی که اقدام کردم برای ف خ، نشونه ای نبود که مبنی بر رضایت خدا در کارهام نبینم .
همه چی بسیار عالی پیش رفت . موانع خود به خود برداشته میشدند . فقط کافی بود بگم خدایا کمکم کن
خدایا تو تنهایی اما منو تنها نذار
شرایط ف خ در سایت ب ه قرارداده شده و لیست مدارک مورد نیاز هم از شون دریافت کردم
اولین خان، درخواست ف خ از دادگاه نزدیک محل زندگی جهت صدور اعلامیه دادگاه به دوایر مختلف مثل کلانتری محل جهت بررسی صلاحیت اخلاقی ما در محل ، پزشکی قانونی جهت بررسی اعتیاد و سلامت روانی و بیماریهای خونی خطرناک و تائید نازایی ما و پلیس 10+ برای بررسی عدم سابقه و .... بود که به خوبی انجام شد.
اگر چه این مراحل، در عمل زمان بر و سخت بودند ولی امید به آغوش گرفتن هدیه اسمونی در حدی بود که این مراحل رو خیلی راحت و با اشتیاق طی کردیم.
بعد از ارائه مدارک به دادگاه ، حکم صادر شد که به ب ه برای تشکیل پرونده تحویل دادیم و از ما پرسیدن شما چه جنسیت و چه سنی رو میخوان ؟
زبل خان فقط به شرطی تو این راه همقدم شد که بهمون تا حد ممکنبدن در مورد جنسیتش هم به خاطر مسئله محرمیت و علاقه شدید خودم پسمل انتخاب شد